گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
شعر از مه و مهرِ شبشکن باید گفت
از فاطمه و ابالحسن باید گفت
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران