حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
زخمهایی که به تشییع تنت آمدهاند
همچو گلبوسه به دشت کفنت آمدهاند
میرسد باز به گوش دل ما این آواز
چه نشستید که درهای عنایت شد باز
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
رمضان آمد و دارم خبری بهتر از این
مژدهای دیگر و لطف دگری بهتر از این
...و به همراه همان ابر که باران آورد
مهربانی خدا در زد و مهمان آورد
دل من باز گرفته به حرم میآید
درد دلهاست که از چشم ترم میآید
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
تا ابد دامنهٔ عطر بهار است اینجا
دست گلهاست که بر دامن یار است اینجا