میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
این پرچمی که در همه عالم سرآمد است
از انقلاب کاوۀ آهنگر آمدهست
تو صبحِ روشنی که به خورشید رو کنی
حاشا که شام را خبر از تارِ مو کنی
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
آن شب که آسمان خدا بیستاره بود
مردی حضور فاجعه را در نظاره بود