هرچند عیان است ولی وقت بیان است
عشق تو گرانقدرترین عشق جهان است
پیچیده در این دشت، عجب بویِ عجیبی
بوی خوشی از نافۀ آهوی نجیبی
سخت است چنان داغ عزیزان به جگرها
کز هیبت آن میشکند کوه، کمرها
تسنیم دعای سحر و عطر اذان است
این مائده، این ماه مبارک، رمضان است
ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
از مکه خبر آمده داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
از اسب فرود آی و ببین دختر خود را
بنشان روی دامن، گلِ نیلوفر خود را
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته
ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی