بگذار که در معرکه بیسر گردیم
با لشکر آفتاب برمیگردیم
سرتاسر عمرتان به تردید گذشت
عمری که به پوشاندن خورشید گذشت
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند