بعد از تو روزها شده بیرنگ مرتضی
بیرنگ، بیقرار و بدآهنگ مرتضی
مگر نه اینکه همان طفل غزه طفل من است
چرا سکوت کنم سینهام پر از سخن است
جا مانده روی خاک صحرا رد پايت
پيچيده در گوش شقايقها صدايت
دلی داشت تقدیم دنیا نکرد
به دریا زد، این پا و آن پا نکرد
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
بالا گرفت شعلۀ طغیان و
آتش گرفت باغچهای، باغی