تو مثل کوی بن‌بستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
بعد از تو روزها شده بی‌رنگ مرتضی
بی‌رنگ، بی‌قرار و بدآهنگ مرتضی
ای نفس! تو را نمازِ خجلت‌باری‌ست
هر رکعت تو، منت بی‌مقداری‌ست
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
ای در دلم محبت تو! هست و نیستم!
هستی تویی بدون تو من هیچ نیستم
جز ردّ قدم‌های تو اینجا اثری نیست
این قلّه که جولانگه هر رهگذری نیست
جا مانده روی خاک صحرا رد پايت
پيچيده در گوش شقايق‌ها صدايت
باید به دنبال صدایی در خودم باشم
در جستجوی کربلایی در خودم باشم
ای یکه‌سوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه می‌کرد؟
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
