میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
زمين را میکشند از زير پامان مثل بم يک روز
نمیبينيم در آيينه خود را صبحدم يک روز
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
زانروز که سوخت از عطش کام حسین
گوش دل عالم است و پیغام حسین