بگذار که در معرکه بیسر گردیم
با لشکر آفتاب برمیگردیم
سرتاسر عمرتان به تردید گذشت
عمری که به پوشاندن خورشید گذشت
در هر گذری و کوچه و بازاری
پهن است بساطِ حرصِ دنیاداری
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
دو گنبد کوچک، دو حرم را دیدم
دو دُرِّ یتیم همقَسَم را دیدم
همیشه در میان شادی و غم دوستت دارم
چه شعبانالمعظم، چه محرّم دوستت دارم
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است