بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
رها کردند پشت آسمان زلف رهایت را
خدا حتماً شنید آن لحظۀ آخر دعایت را
ای مانده به شانههایتان بار گران
ای چشم به راهتان دمادم نگران
پرندهها همه در باد، تار و مار شدند
نگاهها همه از اشک، جويبار شدند