قاسم صرافان | شعر هیأت

شوق پریدن

باران شدم از شوق پریدن به هوایت
شد کفتر بی‌گنبدِ تو، باز رهایت

امام هادی علیه‌السلام

غزل

بهار من! تو کجایی؟

در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی
بهار می‌رسد اما بهار من! تو کجایی؟

امام عصر علیه‌السلام

غزل

و بِکُم عَلَّمَنا الله

رود از راز و نیاز تو حکایت می‌کرد
نور را عمق نگاه تو هدایت می‌کرد

امام هادی علیه‌السلام

غزل

نگین زاریا

تبر بردار «ابراهیم»! در این عصر ظلمانی
بیا تا باز این بت‌های سنگی را بلرزانی

عالِم مجاهد

خط

غزل

پایان یکی‌ست

خاکریز شیعه و سنی در این میدان یکی‌ست
خیمه‌گاه تفرقه با خانهٔ شیطان یکی‌ست

وحدت اسلامی

برادرانه

غزل

پیچ و خم عشق

در پیچ و خم عشق، همیشه سفری هست
خون دل و ردّ قدم رهگذری هست

شعر پایداری

خط

غزل

وقت طوفان است

«عشق، سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هر که خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم»

حضرت فاطمه علیهاالسلام

مولای گندم‌گون

غزل

...نشد

خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد
خواستم من هم بگیرم شال بابا را نشد

حضرت فاطمه علیهاالسلام

بیت‌های بارانی (۲)

غزل

یاس معطر

قرار بود بیایی کبوترش باشی
دوباره آینه‌ای در برابرش باشی

حضرت معصومه علیهاالسلام

غزل

مسیح من!

زمین، به زمزمه می‌آید، همان شبی که تو می‌آیی
همان شب آمنه می‌بیند، درون چشم تو دنیایی

پیامبر اعظم صلوات‌الله‌علیه‌وآله

مولای گندم‌گون

غزل

آبی بزن کوچه‌ها را

لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید

امام رضا علیه‌السلام

سفینه نجات صحیفه رأفت

چارپاره

عقیله

هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیده‌ایم
نامی، به با شکوهی زینب، ندیده‌ایم

حضرت زینب علیهاالسلام

سرنوشت

مثنوی

سوارِ گمشده

سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی

حر ریاحی علیه‌السلام

سرنوشت

غزل

صراط المستقیم

دست‌هایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد

غدیر

حیدرانه

مثنوی

صدای پای تو

صدای ذکر تو شب را فرشته‌باران کرد
حضور تو لب «شیراز» را غزل‌خوان کرد

حضرت احمد بن موسی علیه‌السلام

غزل