توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است
این ماه مدینهست که در حال عبور است
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است