تو خورشیدی و بیشک دیدنت از دور آسان است
ولی ادارک نور آیا برای کور آسان است؟
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست
سیاهجامۀ سوگت لباس فاخر ماست
از جهانی که پر از تیرگی ما و من است
میگریزم به هوایی که پر از زیستن است
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
غمگین زمین، گرفته زمان، تیرهگون هواست
امروز روز گریه و امشب شب عزاست
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
آفتاب بن علی بن حسين بن علی
راوی نور، شكافندۀ علم ازلی
اعماق آیههای یقین را شکافته
نور است و آسمان برین را شکافته
امشب میان گریه و لبخند خود گمم
سرشار از طلوع بهار تبسمم
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شبهای من