ای نامۀ سر به مهر مکتوم
ای مادر صبر، ام کلثوم!
تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل
تیغ آن چنان زدند که لرزید جبرئیل
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث دربهدریهای من شنیدن داشت
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو