هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
شکست بغض تو را این غروب، میدانم
و خون گریست برای تو، خوب میدانم...
غبار خانه بروبید، عید میآید
ز کوچههاست که بوی شهید میآید
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید