خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم
تو زینت دلهایی ای اشک حماسی
از کربلا میآیی ای اشک حماسی
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
برخاستی تا روز، روز دیگری باشد
تقدیر فردا قصۀ زیباتری باشد
شبم در حضوری لبالب گذشت
کدامین شبم مثل آن شب گذشت
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
این سجدهها لبالب چرت و كسالتاند
این قلبهای رفته حرا بیرسالتاند
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم
هنوز غرقهٔ امواج سرد اروندم
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است