در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
ای خانۀ دوست! منزل میلادت
در خاطرۀ زمانه عدل و دادت
وقتی به نماز صبح آخر برخاست
فریاد ز مسجد و ز منبر برخاست
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
چون لاله به ساحت چمن میسوزم
با یاد تو پاره پاره تن میسوزم