کوچه کوچه نسیم سامرّا
عطر غم از عراق آورده
تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید
خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید...
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته
که روضه خوانده که بر گونهها گلاب نشسته؟
از لشکر کوفه این خبر میآید
زخم است و دوباره بر جگر میآید
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب
بیتو خو گرفته با زخمههای آفتاب
سامرا، امشب مدینه میشود مهمان تو
آسمانها اشک میبارند بر دامان تو
سخن از ظلمت و مظلومیت آمد به میان
شهر بیداد رسیدهست به اوج خفقان
رباب است و خروش و خستهحالی
به دامن اشک و جای طفل خالی
لختی بیا به سایهٔ این نخلها رباب!
سخت است بیقرار نشستن در آفتاب!
نسیم صبح بگو چشمهٔ گلاب كجاست
صفای آینه و روشنای آب كجاست
در دل نگذار این همه داغ علنی را
پنهان نکن از ما غم دور از وطنی را
نور تو، روح مرا منزل به منزل میبرد
کشتی افتاده در گِل را به ساحل میبرد