زهی بهار که از راه میرسد، اینبار
که ذکر نعت رسول است بر لب اشجار
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
خدا جلال دگر داد ای امیر تو را
که داد از خم کوثر، میِ غدیر تو را
این کیست که آقای جوانان بهشت است؟
نامیست که بر کنگرۀ عرش نوشته است
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش