کنار پنجرهفولاد، گریه مغتنم است
در این حریم برای تو گریه محترم است
ای تیر مرا به آرزویم برسان
یعنی به برادر و عمویم برسان
آن نور همیشه منجلی فاطمه است
سرّ ابدی و ازلی فاطمه است
ای آسمان رها شده در بیقراریات
خورشید رنگ باخته از شرمساریات
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
دُرّ یتیمم و به صدف گوهرم ببین
در بحر عشق، گوهر جانپرورم ببین