انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه
به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
با جان و دل آورده اگر آوردهست
خورشید دو تا قرص قمر آوردهست
چشم وا کن اُحُد آیینهٔ عبرت شده است
دشمن باخته بر جنگ مسلط شده است
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست