ای بال و پر و پهنه و پرواز حسین
ای خون خدا خون سرافراز حسین
از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
به قرآنی که داری در میان سینهات سوگند
که هرگز از تو و از خاندانت دل نخواهم کند
شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
اگر نوبهارم، اگر زمهریرم
اگر آبشارم، اگر آبگیرم
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!
در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست
فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست
خستهام از راه، میپرسم خدایا پس کجاست؟
شهر... آن شهری که می گویند:«سُرَّمَن رَءا»ست
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد