شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است
این ماه مدینهست که در حال عبور است
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
مِنّی اِلَیْکِ... نامهای از غربت ایران
در سینه دارم حرفهایی با تو خواهرجان
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
دل شکسته...تن خسته، آمد از در ساعت
سلام داد و کمی مکث کرد باز به عادت
نگاه میکنم از آینه خیابان را
و ناگزیری باران و راهبندان را
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
گفت: آمد دلم به جان، گفتم
از چه؟ گفت: از غمِ زمان، گفتم