در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود