تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت