عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
نه از جرم و عقاب خود میترسم
نه از کمیِ ثواب خود میترسم
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
به نام آنکه مستغنیست بالذّات
«بَدیعُ الاَرض» و «خلّاقُ السماوات»
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را