من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را