باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
با ذكر یا كریم همه یاكریمها
خواندند با تو یا علی و یا عظیمها
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری