میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند