نبود غیر حرامی، به هرطرف نگریست
ولی خروش برآورد: «یاری آیا نیست؟»
خورشید بر مسیر سفر بست راه را
در دست خود گرفت سپس دست ماه را
ماه، ماه روزه است
روز، روز ضربت است
آنقدر حاضری که کسی از تو دور نیست
هرچند دیده، قابل درک حضور نیست
همیشه سفرهاش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
یک روز که پیغمبر، از گرمیِ تابستان
همراه علی میرفت، در سایۀ نخلستان
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
آتش: شده از خجالت روی تو آب
خانه: شده بعد رفتن تو بیخواب
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
«والفجر»: سر حسین یک روز به نی...
«والعصر»: نمیرسند این قوم به ری...
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
چشمهها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
بر خاکی از اندوه و غربت سر نهادهست
بر نیزهٔ تنهایی خود تکیه دادهست
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
مرا به خانۀ زهرای مهربان ببرید
به خاكبوسی آن قبر بینشان ببرید