ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
کربلا
شهر قصههای دور نیست
هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل
نشاط انگیز نامت مینوازد روح عطشان را
تو مثل چشمهای! نوشیده و جوشیده انسان را
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
چرا و چرا و چرا میکشند؟
«به جرم صدا» بیصدا میکشند