چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت