ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست