بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند