بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند