چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی