سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی