ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست