عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
نه از جرم و عقاب خود میترسم
نه از کمیِ ثواب خود میترسم
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم