علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش