شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است