حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت