از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی!
ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی!
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت