چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت