الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت