نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود