تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری