تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
سحر در حسرت دیدار تو چون ماه خواهد رفت
غروب جمعهای در ازدحام آه خواهد رفت
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری