گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم