در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
به نام آنکه مستغنیست بالذّات
«بَدیعُ الاَرض» و «خلّاقُ السماوات»
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار میکنم که دلم سر به راه نیست
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش